سیاه پوستان معترض
دو مسئله هست که باید در مورد مسائل مربوط به سیاه پوستان مثل
درگیری های بین سیاه پوستان و پلیس آمریکا (مثلا در فرگوسن، بالتیمور...) و
کلا تبعیض نژادی در آمریکا به آنان توجه کرد:
1) نباید تصور کرد که در این درگیری ها یک طرف و آن هم طرف سیاه پوست، طرفی کاملا حق بجانب است که به صورتی کاملا مظلومانه بدنبال احقاق حقوق خود است. نباید تا جایی جو گیر شد که ادبیاتمان در چنین معرکه هایی طوری باشد که انگار یک طرف جبهه حق ایستاده و در جبهه ی دیگری لشگر کفر (در حد فلسطین!) مسئله سیاه پوستان آمریکا پیچیده تر و چند وجهی تر از این حرف هاست.
به نظر میاد درست است بگوییم حرکت های
سیاه پوستان در واقع دو جریان بوده است: یکی توسط افراد حقیقتا مظلومی که
آبرومندانه و با آگاهی به دنبال احقاق حقوق خود بودند و فرهنگ بالایی هم داشتند.
الگو این جریان مارتین لوتر، مالکوم ، روسا پارکس و ... بودند که عمدتا دهه 50 تا اواخر 60 دوره اوج فعالیتشان بود.
دهه 60 تا 80، این جریان ها از طریق جریانی از ترور ها و
برنامه های دیگر از بین می روند و جریان اول عملا مضمحل می شود و جای آن را فرهنگی
خیلی پایین و عامیانه ای می گیرد که فقط در فکر زن، مشروب، زور بازو و کمک مالی
دولت است...
هر گونه تجدید حیاتی برای حرکت های حقیقی سیاه پوستان باید برگشتی باشد به آن جریان اول... برای این هم بود که شاید نوه مالکوم این قدر زود کشته شد... بیشتر تظاهرات و حرکت های فعلی سیاه پوستان که بعضا در جاهایی مثل بالتیمور و فرگوسن دیده می شوند، تقلیدی ناقص از بعضی خصوصیات جریان اول است... متاسفانه رهبر و صدای واحدی که مثل دهه های پیش آنان را هدایت کند ندارند... واگرنه...
2) نباید طوری وارد این موضوعات شد که مخاطب هدف و همفکر شما (در این مورد سیاه پوستان آمریکا) قبل از این که اصلا به محتوای پیامتان فکر کند، شوکه و ناراحت بشود که اصلا "تو این وسط چه کاره ای؟!" یا "به تو چه!؟" . باید هرگونه ارتباط و پیامی، زمینه مناسبی داشته باشد تا پیام رسان را (مثلا ما!) معتبر و در شأن ابراز نظر نشان داده شود.
از این جهت است که باید به دنبال روایت و زمینه ای بود که این ارتباط و تعامل را موجه و حقیقی جلوه دهد. از این جهت است که توجه به زندگی مسلمانان معروف، فعال و سیاه پوستی مثل مالکوم و نوه ی او اهمیت پیدا می کند.
- ۹۴/۰۴/۰۶